مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
نظم را نام تو لبریز از فصاحت میکند شعر زیر سایهات، کسب سعادت میکند از خـدا بر تو سـلام آورد جبـریـل امین بر درت پیک خدا عرض ارادت میکند مــادر صدیـقـه و صدیـقـۀ امّـت تـویـی طاهری و دین ز تو کسب طهارت میکند در هـجـوم وحـشی زخـم زبـان ابـتـران دامن پـاک تو کـوثـر را روایت میکـند در بهشت از قصر مروارید داری خانهای خاک راهت سرمه در چشمان جنّت میکند قـافـله در قـافـله سرمایه دادی... عاقبت کـاروان تو محبّت را تـجـارت میکـنـد چلهای خرما رساندی در حرا اما رسول در عوض سیب بهشتی با تو قسمت میکند پیشتر از دیگران دین تو کامل گشته بود تا که قـلـبت با غـدیـر نور بیعت میکند بـر سـر سـجــادۀ اســلام تـو اول زنــی که نـمـازی آسـمـانـی را اقـامت میکـند شمع سان، لب بسته، میسوزد ز داغ غربتت قبر خاکیّ تو را هر کس زیارت میکند در رثایت شعـر میگوید امیـرالمـؤمنین اشک پیغـمـبر ز داغ تو حکایت میکند مجـلس خـتـم تو را ای برتـرینِ اُمّهـات با دلی محزون به پا ختم رسالت میکند داغ تو، مرگ ابوطالب، شده غم روی غم چشم قرآن گریه بر این دو مصیبت میکند رفتی و دیگر ندیـدی دشمن پیمان شکن حمله با آتش به سوی بیت عصمت میکند رفتی و دیگر ندیدی بین آن دیوار و در دخترت، خود را مهـیای شهادت میکند رفتی و دیگر ندیـدی کـربلا بر نیـزهها سـورۀ فجـر شـما قـرآن تـلاوت میکـند رفتی و دیگر ندیدی زیر بـاران عطش شیر خـواره کودکی اتـمام حجت میکند رفتی و دیگر ندیدی خـیمههای تشنه را سیلی و کعبه نی و بیداد، غارت میکند رفـتی و دیگر ندیدی دست های بستهای با عزیزان تو صحبت از اسارت میکند رفتی و یک روز میآیی و خواهی دید که طالب حـق شـما بـر پـا قـیـامت میکـند |